۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

بر باد شد دلم

بسم الله الرحمن الرحیم

بر باد شد دلم

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

از غزالی تا ناجی کرد

سلام برادر .
اگر از بیکاری مفرط رنج می بری و لا محاله مشغول پرانیدن مگس هستی یک سری به این تارنمای ناجی کرد بزن ببین در قالب کامنتهای ذیل پست،  چه بزن بزن مفصلی در گرفته .
این اسماء رو من از روی قرائن حدث میزنم که یکی از بروبچ ما باشه که فن فیتیله پیچ رو شگرد داره.

این هم موضع گیری تارنمای وزین ناجی کرد در قبال عزاداری سالار شهیدان :

در نوع خودش بامزه است از این نحوه موضع گیری اهل سنت در قبال عاشورا اطلاع نداشتم .
البته موضع گیری در قبال عزاداری برام جدید بود و گرنه در مورد اصل واقعه عاشورا که بعضی اهل سنت تا تبرئه یزید هم پیش رفته اند :
ابو حامد غزّالي ( معروف به امام محمّد غزالي )، فردی سنّي، شافعي، اشعري مذهب و در جرگه­ی صوفیان بوده­است. در كتاب «احياء العلوم» مي­نويسد:
لعن مسلمانان جايز نيست و يزيد مسلمان است و نسبت قتل يا امر يا رضاي او به قتل حسين عليه السلام سو ظن به مسلمان است و به حكم كتاب و سنّت حرام است. هر كس شك در صحت اين نسبت كند در غايت حماقت است. اگر سلطاني يا اميري يا وزيري كسي را كشت، بدست آوردن قاتل يا آمر يا راضي اگر چه آنها نزديك باشند مقدور نيست، خصوصاً اگر زمان بعيد و مكان شاسع باشد و مانند مورد كلام كه از زمان يزيد و شهادت حضرت ابا عبد الله عليه السلام 400 سال گذشته است (يعني تا زمان غزالي). پس چگونه معلوم مي شود كه يزيد قاتل يا آمر يا راضي بوده؟ مطلب ديگر اينكه بايد به اهل اسلام حسن ظن داشت و اگر فرضاً ثابت شد چنانچه اشاعره مي‌گويند: « قتل مسلمانان موجب كفر نيست »، ممكن است قاتل فرضاً يزيد باشد ولي اگر توبه كرده و بعد مرده لعن او جايز نيست، مانند كافر كه اگر توبه كند لعنش جايز نيست. و معلوم نيست كه يزيد از قتل سيدالشهدا عليه السلام توبه نكرده­است. پس لعن چنين مسلماني جايز نيست و اگر كسي لعن كند معصيت كرده­است و اگر لعن او جايز باشد و كسي او را لعن نكند گنهكار نيست. و اما يزيد از كجا معلوم است كه او دور از رحمت الهي است و گفتن اين كه او از رحمت خدا دور است، ترخص به غيب است، مگر درباره‌ي كسي كه به كفر مرده باشد. و ترحّم بر يزيد جايز است، بلكه مستحب است، و بلكه او داخل در عموم « اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات » است، و يزيد مؤمن بوده !!! 

فغاني، شاعر سنّي خطاب به غزالي مي­گويد :
بر چنين كس نكني لعنت و، شرمت بادا
لعــن الله يــزيـداً و علي آل يــزيـــد
سنايي غزنوي نيز مي­گويد :
داستــان پســر هند مگـر نشنيــدي
كـه از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد؟!
پـدر او لب و دنـــدان پيمبـر بشكست
مـادر او جـگر عــمّ پيمبــــر بمكـيد
خـود، بناحق، حق دامــاد پيمبر بگرفت
پـســر او ســـر فرزنــد پيمبر ببــريد
بر چنين قوم چــرا لعنت و نفرين نكنم
لعــن الله يـزيــداً و علي آل يــزيـــد

http://www.maktabvahy.com/showart.aspx?id=97

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

زمزمه جدال احسن


ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.
اخیرا فرصتی دست داد تا به بازخوانی پرونده یک دعوای قدیمی بپردازم ، موضوعی که به سال 86 یعنی سه سال پیش بر میگردد .
داستان از آنجا آغاز شده که عبدالکریم سروش در مصاحبه با نشریه هلندی Zemzem  ، متن قرآن کریم را متأثر از افکار و عقاید و روحیات و خلقیات و فضای زندگی رسول اکرم (ص) معرفی کرد که البته همانطور که عموم اهل قلم و تحقیق به خاطر دارند جار و جنجال و سروصدای زیادی در این رابطه به راه افتاد .
متن مصاحبه سروش در آدرس زیر قابل دسترسی است :
طبیعی ترین ، متعارفترین ، علمی ترین و سازنده ترین عکس العملی که همواره در این مورد و در موارد مشابه توسط دوستان عزیز اهل تحقیق و منطق و عزیزان دارای بصیرت و بینش عمیق همواره صورت می پذیرد همانا تکفیر ، لعن ، سب ، پوشیدن کفن ، راهپیمایی ، اعلام انزجار ، به آتش کشیدن عکس ، کشیدن کاریکاتور و ... است که همواره تأثیر بسزایی در تنویر افکار عمومی نسبت به صحت و سقم مطالب و ادعاهای مطرح شده داشته است .
البته صدور فتوای اعدام از جانب تشکل ها و نهادهای مختلف عمدتا دانشجویی و نیز تخطئه ارگانهای مسؤول بویژه قوه قضائیه بواسطه تأخیر در اجرای احکام صادره توسط دادگاههای صحرایی دانشجویی را نیز در این رابطه نباید فراموش کرد . که بیت الغزل معرفت است و همواره هرگونه توطئه فرهنگی و اعتقادی را در این مرز و بوم در نطفه خفه کرده و همانگونه که امروزه شاهد هستیم به برکت این مجاهدتهای عالمانه در سنگر علم و دانش ، هیچ شبهه و پرسش بی پاسخی در ذهن جوانان ما در هیچ یک از زمینه های فکری از قبیل اعتقادی ، سیاسی ، اجتماعی و ... باقی نمانده است .
البته مطبوعات روشنگر و وزین در این رابطه وظایفی دارند که همواره و پیشاپیش خیل عظیم برادران به این وظایف عمل کرده اند که از مهمترین این وظایف عبارت است از کشف و تبیین پشت صحنه این توطئه شوم از طریق انتشار اسناد همکاری فرد مزبور با موصاد ، سیا ، اینتلیجنت سرویس ، کا.گ.ب ، استخبارات و ساواک . شامل فیشهای حقوقی و پرینت حسابهای بانکی و عکسهایی که فرد با نمایندگان سازمانهای مزبور گرفته است . البته در پاره ای از موارد فرد علاوه بر استخدام رسمی همزمان در سازمانهای مربوطه ، به صورت ساعتی با سرویسهای جاسوسی منطقه نیز همکاری داشته است که در غالب موارد ، قرارداد استخدامی و متن مذاکرات صورت گرفته در رابطه با نرخ دستمزد توسط منابع خبری معتبر یا برخی از اعضاء تحریریه روزنامه رؤیت شده است .
در نهایت نیز همز و لمز و هجو و هزل فرد مزبور نباید فراموش شود که از راههای مختلفی می توان بدین مهم دست یازید ، که یکی از آنها یافتن یک نقطه ضعف بزرگ در گذشته زندگی فرد است از قبیل اینکه مثلا یک عکس با کراوات یا یک عکس در حال استعمال دخانیات یا لا اقل عکسی که درآن فرم ریش و سبیل فرد با قیافه امروزی او متفاوت باشد پیدا کرده منتشر نماییم . و خواننده خبیر و آگاه مستحضر است که هر یک از موارد سه گانه (کراوات،سیگار،ژیلت) به تنهایی کافی است که ماهیت پلید شخص برای عموم مردم دنیا افشا شود .
اگر هم دست بر قضا فرد در گذشته نام یا نام خانوادگی خود را تغییر داده باشد ، پروپاگان کردن این موضوع (که البته صرف ادعا برای اثبات کافی است) می تواند در پاسخگویی عالمانه به مدعیات وی بسیار مؤثر باشد . که در مورد بحث بحمد الله این امکان بواسطه تغییر همزمان نام و نام خانوادگی فرد به نحو مطلوبی فراهم است .
وقتی ما عبدالکریم سروش را با نام قدیم وی (به فرض صحت مدعا) ، حسین حاج فرج دباغ خطاب می کنیم دیگر چه نیازی به آوردن دلیل و برهان و استدلال در پاسخگویی به شبهات طرح شده توسط وی خواهیم داشت ؟ که از جهل او همین بس که نامش حاج فرج بوده و سروش نبوده و از فضل و علم و دانش ما همین بس که بر تاریخ زندگی شخصی افراد اشراف کامل داریم. و در موقعیت مقتضی اقدام به افشای آن می نماییم .
کافی است جستجوی مختصری در تارنمای گوگل داشته باشید تا به انبوه بیانیه ها در محکومیت فرد مورد بحث در سایتها و وبلاگها دست پیدا کنید که شاه بیت آنها نامیدن مجرم به نام مزبور است . و از این طریق به مقصود علما و محققین و اهل بحث و نظر در پاسخگویی به شبهات نامبرده میانبر زده شده است .
تمت المزاح .
***********************
در مورد مصاحبه کذایی عبدالکریم سروش اما اتفاق مبارکی در صحنه علم و فرهنگ این مرز و بوم به وقوع پیوست که در موارد مشابه قبلی کمتر شاهد یک چنین فضایی بوده ایم .
در مورد اخیر برخی از اهل قلم و اهل فکر و برخی از علما و روحانیون و نیز بعضی از مراجع عظام تقلید نه تنها در تبعیت از منویات برادران محترم و برخی تشکل های فعال اقدام به تکفیر و صدور حکم اعدام برای طرح کننده شبهه ننمودند بلکه در کمال بردباری و سعه صدر اقدام به نوشتن نامه به فرد مزبور نموده و از در مباحثه و مناظره علمی با وی در آمدند و نکته جالب توجه این که در متن این نامه ها از تعبیرات محترمانه و ملاطفت آمیز و برادرانه در مورد نامبرده استفاده نموده و در کمال احترام و با رعایت ادب بحث به نقد وی پرداخته اند .
نقدهایی که در این رابطه نوشته شد ، از جنبه های مختلف ، موضع سروش را به چالش کشیده اند که الحق و الانصاف غالب آنها از متانت ،  استواری و شیوایی در خور تحسینی برخوردار هستند . که مطالعه شبهه و پاسخهای طرح شده می تواند به ورزیدگی ذهن محقق کمک شایانی کند .
در میان این ناقدین نام بعضی از مراجع تقلید همچون حضرت آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی (حفظه الله) و حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله) نیز به چشم می خورد.
در مجموعه جوابهایی که مشاهده کردم جوابیه سید محمد علی ایازی ، قرآن پژوه معاصر را یکی از عالمانه ترین و متخلقانه ترین و بردبارانه ترین و تبعا نافذترین جوابیه ها یافتم که ذیلا به این جوابیه و برخی دیگر از جوابیه های منتشر شده اشاره می کنم .

پاسخ حجت الاسلام سید محمد علی ایازی به مصاحبه سروش :

پاسخ ایازی به نامه دوم سروش (نه طوطی نه زنبور)
در بخشی از پاسخ سیدمحمدعلی ایازی به نامه دوم سروش چنین آمده است :
آنچه مایه مسرت مضاعف است، فعال شدن همه جانبه حوزه علمیه قم و مشارکت در این بحث جنجالی و بهره گیری از این فرصت برای  پاسخ به شبهات و اشکالات است که در مجموع می توان رویکرد و گفتمان آن را علمی ، منطقی ، معقول و درمقایسه با بحث های  گذشته، ازسطح متکامل تری ارزیابی کرد، هرچندکه انتظار می رود خویشتن داری در برابر نظریه مخالف و پیروی از جدال احسن و برگزیدن زبان پاک به دور از تکفیر و تفسیق بیشتر شود. و برای رونق دین و علم ضروری تر به نظر می رسد. اگر کسانی این روزها به راهی دیگر رفته، و در برابر نقد عالمانه از روشهای دیگری استفاده کرده، از درون حوزه ها مورد نقد جدی قرار گرفته است.
به هرحال این سخن کاملاً منطقی خواهد بود که جز در فضایی آزاد و تحقیق گستر، این اهداف پیش نمی رود و این بحث ها اندک مناسبتی با ارعاب و تکفیر ندارد و اگر عالمان دین می خواهند هم قدم یا پیش قدم درین راه باشند، باید در مواجهات و مخاطبات شان علمی تر و منطقی تر قلم بزنند .
شاید امروز شرایط بهتری برای مقایسه میان کسانی که با منطقی عالمانه به نقد این مباحث می پردازند و آنهایی که فکر می کنند، همچنان دوره های گذشته است که باید با این روش به هدایت عوام و مریدان خود بپردازند، فراهم شده است، شرایطی که خواه و ناخواه به اصلاح ادبیات دینی منجر خواهد شد. قرآن کریم در پانزده قرن پیش، راه دعوت به دین و معنویت و راهنمایی به پروردگار را به روشنی تعیین کرده است: ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ. (نحل/124) در این راهنمایی تنها راه برای دعوت به پروردگار بهره گیری از حکمت و موعظه حسنه و در نهایت جدال احسن معرفی شده است. بدون شک در چنین شرایطی است که می توان دیدگاه ها راشناخت  و مقایسه و زمینه رونق دانش مسلمین و تعالی منطق دینی را فراهم کرد. فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.  واز سوی دیگر فرموده است: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً(نساء/94). به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند مگویید تومؤمن نیستی. یعنی کسی را بی جهت تکفیر نکنید.
اکنون ، به سراغ یکایک مباحثی می رویم که جناب آقای دکتر سروش  در نامه دوم خود خطاب به آیت الله جعفر سبحانی نوشته و از نظر اینجانب جای تأمل و وارسی دارد.آنچه در این مقاله دنبال می شود، دنبال کردن گفتمان حقیقت وحی نبوی و فرآیند آن با روشهای تطبیقی بیشتر با استناد به خود این کتاب و برای روشن شدن حقیقت و فراهم کردن فضا برای مقایسه دیدگاه ها با یکدیگراست.

پاسخ آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی به مصاحبه دکتر سروش :
( این همه آوازها از شه بود )

نامه دوم آیت الله سبحانی به سروش(نامه با این جملات آغاز می شود ) :
دانشمند محترم جناب آقاي دكتر سروش
با اهداء سلام
نامه جنابعالي همراه با مصاحبه دوم كه در برخي از روزنامه‌ها منتشر شده بود، به دستم رسيد. براي اين كه در داوري، دچار لغزش نشوم دوبار آن را به دقت خواندم. لازم ديدم يك رشته تذكراتي را تقديم كنم، اميد است دربارة آنها تأمل و دقت بشتري فرماييد.

جوابیه عبدالعلی بازرگان :

جوابیه دکتر عبد الله نصری  :

جوابیه سید یحیی یثربی :

جوابیه آیت الله ناصر مکارم شیرازی :

جوابیه بهاء الدین خرمشاهی :

جوابیه حمید رضا مظاهری سیف :

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

سلامٌ عَلَی یاسین گوی بر گوش گوش دراز

شیرین حکایتی ست که تقریر می کنی. خواستم بگم چه فرقی می کند پای ضرغامیه بشینی یا همولگرد حضرت عنکبوت ذودبلییون، که دیدم فرق است. نه از جنس یکطرفه بودن و متوهم وحده بودن تلویزیون که تیوی یک پیش فرض مهم دارد و آن اینکه در مقابلش المحمربیده نشسته و نباید ذره ای در حمار بودن طوعا مخاطب خود شک کند که الحمدلله نه ضرغام می کند و نه مرداخ.
اما از گنده نویسی قاجار که بگذریم، حتا ادای پرسش از ماهیت تلویزیون و نسبت ما با آن هم، چنگی به دل نمی زند. زمانی یکی مثل دکترداوری حرف از این نسبت می زد کلی ذوقمرگ تاله و تفقه و تفلسف می شدیم یا حضرت داریوش ارجمند افاضاتی می کرد و علامه بلخاری مهملاتی تفت می داد می خندیدیم اما دیگر، نه در دل ذوق و نه در سر هوس ماند که دل سنگمان رج زده لج زده و سنگلجی شده برای خودش.
حرف بدردبخور اینکه، نمی رسم تلویزیون ببینم بیشتر اوقات دقیقا مثل الان ولی این اعتیاد با ترک درمان نمیشه هرچند تبدیل اعتیاد موثر است ولی مشکل دوطرفه است اگر تلویزیون ببینی گوش پینوکیو درونت دراز می شود و اگر نبینی با دنیای گذرای خلایق بیگانه شده و اوشگول بالمباحثه می شوی. ولی حکایت تلف کردن وقتی است که حضرت حکیم گذاشته و اگر کمی مثبت از وقتت استفاده کنی، ناگاه اسکل درونت بیدار می شود و باید یک یا چند شبانه روز را قربه الی الله به علافی و وقت گذرانی تلف کنی.
نوشته شده توسط صدرا

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

تله و زیان

از زمانی که به قم آمده ایم دقیقا یک سال می گذرد فقط نمیدانم چرا نهادها و ارگانهای مسؤول اعم از دولتی و مردم نهاد از این امر مهم غفلت (بلکه تغافل) کرده اقدام به برگزاری جشن باشکوهی به منظور گرامیداشت سالگرد این واقعه تاریخی نمی کنند ؟
خیالی نیست ، علمای بزرگ و مردان حق همواره در طول تاریخ مهجور بوده اند و قدر وقیمت ایشان همواره تنها پس از مرگشان روشن شده است .
متأسفانه در طول این یک سال من که همیشه در هر اثاث کشی ، آنتن مبارکه تلویزیونیه را در خانه قبلی و به نفع مستضعفین بعد از خودم به استخلاف میگذارم هرگز وقت نکردم بلکه وقت نداشتم که وقت کنم بروم یک فروند آنتن (البته از نوع 1000 تومانی) ابتیاع نموده ، با صعود بر فراز قله بام منزل اجاره ای جدید این علم حق و عدالت و پرچم همواره در اهتزاز عبادت را به پیشگاه مظهر راستین صداقت ، سیمای فخیمه ضرغامیه به اهتزاز در آورم .
اضافه کنید محرومیت از دریافت امواج جانبخش و روحنواز رادیو را چه این که در این زیرزمین دنج در این سرزمین دور افتاده و محروم که از اسمش هم پیداست شغلی جز زنبیل بافی برازنده ساکنینش نیست از استماع مواعظ و نصایح حقه گویندگان خداجوی رادیو هم محروم شده ایم .
البته نیک میدانم که امثال حقیر باید برویم زنبیلمان را ببافیم و ورود در این مقولات بیشتر برازنده کسانی است مانند بافندگان قالی و شعر و ... اگرچه در دوره های گذشته بافندگان زری و مخمل نیز دستی در این مسائل داشته اند . اگرچه با روندی که شاهد آن هستیم در آینده شاهد رشد و بالندگی بیشتر صنایع بافندگی بخصوص در زمینه خیالبافی ، مرصعبافی ، مزلفبافی ، زخرفبافی و ... نیز خواهیم بود .
گفتم بافان یاد خیابان بافان افتادم در محله قدیم خودمان که هیچگاه نمیفهمیدم این اسم نصفه نیمه از کجا به مخیله مدیر کل امور نامگذاری خیابانهای بلدیه منطقه خطور کرده است ؟ حالا اما که صنعت بافندگی تا بدین حد رو به رشد و گسترش است حکایتی دیگر است . خوب هرچه باشد رنسانس در تاریخ بشر همواره رابطه دیرینه ای با مقوله ریسندگی و بافندگی داشته و دارد و چه بسا خواهد داشت الی یوم معلوم . خوب باز هرچه باشد غرابت نام محله خودمان از نام بسیاری از محله های تهران مثل سنگلج خیلی کمتر است . تصور منظره لج کردن یک سنگ با اهالی یک محله جالب می تواند باشد . یا همین محله عودلاجان ، آیا مثلا عودی در آنجا بوده که جان نداشته یا لاجان بروزن آجال جمع لجن است یا .... بگذریم ،
 اما این رادیو نشنیدن و بی تلویزیونی کشیدن هم حس غریبی دارد ، مثل کسی که سالها دچار اعتیاد از نوع "بی خانمان برانداز" آن بوده و پس از یک دوره دردآور ترک اعتیاد اکنون زندگی تازه ای را تجربه می کند .
خوب فرهنگی برایمان رقم خورده ، که خود هم شریک جرمیم ، شبانه روزمان را صرف میکنیم تا امکاناتی فراهم کنیم که بتوانیم در کانون گرم خانواده از زندگی مان لذت ببریم ، اما زندگی مان در کنار خانواده چیزی جز لمیدن در محضر مبارک تلویزیون در معیت اهل و عیال و سپردن دل و روح و جان خود و اهل و عیال و به شیوه دربست به ...
اصلا رسیدگی به رفاه خانواده یعنی ارتقاء تلویزیونی آنها کما و کیفا .
اصلا زندگی بلکه همه چیز حول تلویزیون معنا می شود . اگر از خواص هستی یعنی اخبار و شبکه چهار و سینما چهار و راز و ... نگاه میکنی و اگر عوام هستی یعنی دائما فیلم و سریالهای خارجکی و داخلکی و طنز و ... نگاه میکنی . اگر مؤمن هستی یعنی برنامه های مذهبی تلویزیون نگاه میکنی و اگر نه چندان متشرع یعنی سایر برنامه ها و اگر منافقی یعنی ... .
روی صحبتم اکنون با قشر فرهنگی مذهبی تحصیلکرده مطلع روزآمد با تفسیر امروزی آن (تلویزیونیزاسیون) است که خودم سرآمد و از مفاخر ایشان و چهره ماندگار در این زمره هستم که البته به علل بی توفیقی مدیران فرهنگی در شناخت حقیر در صدر بحث اشارتی رفت .
قشری که چون خیلی برای وقتش ارزش قائل است فیلم و سریال نگاه نمی کند (به استثنای طنزهای مهران مدیری که علیرغم سخافت ذاتی خوش پرداخت و بیننده گیر انداز است) ،
شب تا صبح برای از دست ندادن فینال فوتبال دسته چهار جام باشگاههای افریقا مخش را همچو زمین چمن در اختیار برادر بزرگوار عادل-ف.پ قرار نمی دهد و ...
بلکه فقط از بخشهای خبری تلویزیون استفاضه مینماید تا به هر حال در جریال مسائل روز دنیا باشد . خوب البته اخبار صبح شبکه 1 و اخبار ساعت 14 و اخبار ساعت 20 و 20:30 و اخبار بسیار مهم و حیاتی و الهی-سیاسی ساعت 21 شبکه اول و به هرحال پاره ای از بخشهای خبری شبکه خبر بعد هم اگر بچه خودی باشد که العالم (تصاویرش هم بد نیست) اگه نخودی بود که بالاخره هستند رفقا،  CNNو BBC و .... حالا امروزه که رفتگر محله هم بهره مند شده از امکانات و بدون نیاز به توضیح و تفسیر و ترجمه بخشهای خبری فارسی دورو بر دنیا ...
خوب البته سؤال اینجاست . کی گفته که ما باید از همه دنیا خبر داشته باشیم ؟ آن هم به صورت کاملا جزئی و تحلیلی ، مگر همین مقدار اخباری که در زندگی روزمره از اطراف خودمان داریم حقش را به جا می آوریم ؟ من در مقابل مثلا فقرای شهر خودم چه میکنم ؟ یا چه کرده ام ؟ افزودن آمارهای دقیق از تعداد فقرای کنگو برازاویل که در اثنای استماع و مشاهده گزارش آقای گزارشگر به دست می آورم به بانک اطلاعات مخ پکیده من چه فایده ای و چه سودی می تواند داشته باشد ؟ آن هم روزی 25 مرتبه در بخشهای مختلف خبری ...
مگر من چهارتا اختلاف که در بین اطرافیانم هست را حل کرده ام یا در صدد حلش برآمده ام که بنشیم اخبار جنگهای هوتو ها و توتسی ها را که از عمق جنگلهای افریقا به صورت مستقیم و با به خطر انداختن جان آقای خبر نگار و اکیپ همراه سر چندرغاز حق مأموریت پخش می شود مشاهده کنم و مثقالی به انبان خالی فضایلم افزوده شود یا کمکی به رفع پلیسه ای از تریلی رذایلم نماید . حالا خبر گرفتن از نام و مشخصات برندگان مسابقه پرتاب کی بورد در روسیه سفید ، یا آگاهی یافتن از جزئیات دقیق نحوه پخت خرچنگ در مجمع الجزایر فوکویامای ، یا اختلاف ارضی (بخوانید ارزی یا شاید هم عرضی) آرژانتین و بریتانیا بر سر ....
من اگرچه مطمئن نیستم دست استکبار جهانی یا آمریکای جهانخوار یا صهیونیزم بین الملل یا لژهای فراماسونری یا شیطان پرستها یا کوفتها و زهر مارها تا کجای مرفق پشت پرده این استحمار بین المللی باشد یا نباشد اما یک چیز را خوب میدانم آن هم این که استحمار دو جز دارد مستحمر و مستحمر که تفاوتشان در حرکت میم دوم است و انهما یجتمعان و لا یفترقان که تا آن نباشد این نیست و تا این نباشد آن .

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

آجرک الله فی مصیبت معاشرتنا

سلام
پس من اینطور می فهمم که اصل یعنی کتاب حدیث ولی هر کتاب حدیثی اصل نیست و متن این 400 کتاب حدیث؟ -بیان معصوم- که منطقا مشترکات بسیاری با هم داشته اند در کتب اربعه حفظ شده ولی اصل کتابها از بین رفته اند ولی در اثر این از بین رفتن، چیزی از دست نرفته یا بسیار اندک از بین رفته؟
البته فکر می کنم منشا اشتباه من یکی معنای خود کلمه اصول است و دیگر اینکه ظاهرا گاهی قاعده به اسم اصول خوانده میشه. مانند قاعده برائت

اصول اربعمائه


السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِي الْقَوْلِ وَالْفِعْل
عظم الله لنا و لکم الأجر بمصيبة ابی عبدالله ، جعفرابن محمد الصادق عليه السلام .

در باره اصول اربعمائه (چهارصدگانه) که در پست قبلی اشاره کرده بودید باید عرض کنم که "اصل" در علم اصول فقه و "اصل" در علم رجال دو اصطلاح متفاوت هستند و به قول مناطقه مشترک لفظی هستند . چه اینکه در اصطلاح علم رجال ، واژه «اصل» در كنار و قسيم كتاب به كار برده شده است؛ مثلاً در شرح حال "زید نرسی" گفته شده : " له كتاب و اصل " (زيد نرسي هم صاحب كتاب و هم صاحب اصل بوده است) .
اصل عبارت از كلام و بيانات معصوم(ع) است ، در صورتي كه كتاب يا مصنف عبارت از همين مجموعه است، همراه با استنباطاتي از مؤلف در مورد سخنان امام (ع) .
«اصل در حديث بر بخش خاصي از كتب حديث اطلاق مي‌شود ولي كتاب شامل همه نوع نوشته‌اي حديثي مي‌باشد. اصول اربعمأة به چهارصد اثري گفته می شود كه توسط اصحاب ائمه (ع) به طور مستقیم از ایشان اخذ شده و نوشته شده است .
يكي از قرينه‌هاي صحت حديث نزد علماي شيعه وجود آن در چند اصل يا تكرار آن در يك اصل و يا وجود حديث در يك اصل است كه صاحب آن از اصحاب اجماع باشد .
علت اعتماد به اصول این است كه معمولاً اصحاب ائمه عليهم‌السلام هنگام شنيدن حديث از امام بدون فوت وقت آن را مي‌نوشته‌اند كه قهراً احتمال فراموشي يا كم و زياد شدن متن آن كمتر است .
مؤلفان اين اصول همگي ثقه بوده‌اند، اما همگي لزوما عادل نبوده‌اند. تعدادي از مؤلفان شيعه و صاحبان اصول اگر چه دارای عدالت نیستند لکن كتبشان از جهت وثوق و امانتداری مورد تأييد و اعتماد است.
در عصر حاضر تعداد اندكي از اصول اربعمائه باقي مانده است، اما وجود آن­ها به صورت كامل حداقل تا نيمه‌ پنجم (زمان تالیف كتب اربعه‌) قطعي است. لکن پس از تألیف کتب اربعه ، اهتمام به حفظ این کتب کاهش یافته که برخی علت اين امر را عدم ترتيب موضوعي اصول میدانند كه كار را برای مراجعه كننده مشكل می کرده و از طرفي هم كتب اربعه تقریبا تمام محتويات اين اصول را به صورت منظم درآورده بودند.

در این روزها که با طرح چهار سؤال نیم خطی که جواب دادن به هر یک ساعتها مطالعه میطلبد ، حقیر را در کتابخانه های قم سرگردان کرده اید ، وقتی در صدد جستجو بر روی مصادر رجالی شیعه بودم ، در کتابخانه مرحوم بروجردی در فیضیه ، با موضوعی برخورد کردم که در کتاب موجز و بسیط محقق معاصر شیخ جعفر سبحانی حفظه الله با عنوان "کلیات فی علم الرجال" نیز بدان اشارتی رفته است و آن این که در قالب موارد ، مؤلفین به از بین رفتن بخش عمده اصول در آتش سوزی کتابخانه سابور (که ظاهرا معرب شاپور است) در بغداد به عنوان یکی از عوامل نایابی غالب اصول در عصر حاضر اشاره کرده اند ، اگرچه بعد از مراجعه به برخی منابع دیگر در کم و کیف این موضوع شاهد بحثهایی بودم که به نظر حقیر بسا جای مطالعه و بررسی دارد .

این هم نظر آقای کامران ایزی مبارکه از محققین دانشگاه امام صادق علیه السلام در این رابطه :
پس از جمع آوری اصول در جوامع روایی، رغبت به استنتاخ آنها به واسطه سختی استفاده از آنها کم شد لذا نسخه های اصول کمیاب گردید و نسخه های قدیمی به تدریج از بین رفت. اولین بار به واسطه آتش سوزی کتابخانه شاپور هنگام ورود طغرل بیک - اولین پادشاه سلجوقی - به بغداد در سال 448 ق، اصولی که در این کتابخانه وجود داشت در معرض نابودی قرار گرفت. این واقعه پس از تألیف تهذیب و استصبار و جمع آوری آن دو از اصولی که مصدر آن دو کتاب بود، رخ داد. شیخ طوسی بعد از این رخداد از کرخ به سوی نجف هجرت کرد و آن شهر را تا مرکز علوم دینی گردانید و در سال 460 ق در همان شهر از دنیا رفت.بیشتر اصول اربعمائه اربعمائه،  به همان صورت اوّلیه خود تا زمان محمدبن ادریس حلّی باقی بود. وی بخشی از مستطرفات سرائر را از برخی از همین اصول نگاشت. تعدادی از آنها نیز نزد سید رضی الدین علی بن طاوس (طبق نقل خود وی در کشف المحجّه) بود، که در کتب مختلف خود از آنها نقل کرده است. سپس نابودی و نایابی نسخه ها بتدریج به اصول اربعمائه عارض شد تا آن جا که تعداد بسیار اندکی را می توان در این زمان یافت. البته ممکن است در اطراف و اکناف جهان نیز نسخه هایی از اصول موجود باشد که ما از ان بی خبریم .  (پایان نقل قول)
گویا در حال حاضرتنها 16 اصل باقی مانده که تمام آنها به صورت كامل در بخش خاتمه‌ كتاب مستدرك­الوسايل آمده است.
برخي از اين اصول به صورت جداگانه نيز چاپ شده است. از مؤلفين صاحب اصل مي‌توان به افراد ذيل اشاره نمود : ابو‌سعيد ، عاصم بن حميد حنّاط كوفي ، زيد نرسي ، جعفر بن محمد حضرمي ، موسي بن بكر واسطي ، معاويه بن عمار ، احمدبن ابي نصر بزنطي و ابان بن تغلب .
در همین رابطه با کتابی برخوردم با عنوان "الأصول السته عشر" که دارالشبستر للمطبوعات در قم آن را چاپ کرده که البته مطئنم هم اکنون در بازار یافت می نشود . لذا می توانید به نرم افزار المعجم 3.0 مراجعه کنید .
این هم مشروح مقاله آقای ایزدی :