۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

... کلام عاشقانه ات کتاب در کتاب شد !

بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا

اما این که چرا ائمه اهل بیت علیهم السلام کتاب ندارند ؟
چند روزی است که جسته گریخته به ابعاد مختلف این موضوع فکر میکنم ، این موضوع از جهات مختلف باید بررسی شده مورد تدقیق نظر قرار گیرد .
البته شایسته است که ابتدا به صحت و سقم اصل مدعا رسیدگی شود تا درصورت تأیید مدعا از چیستی آن سخن به میان آید . یعنی سؤال این است که آیا ائمه اهل بیت علیهم السلام کتاب دارند یا نه ؟
در مقام پاسخ به این سؤال ابتدا باید بر سر یک مفهوم توافق و فهم مشترک برقرار شود و آن مفهوم کتاب است . مسلما صورت ذهنی که امروزه ما از بسیاری از مفاهیم داریم در اثر سیر تحول و تطور در تاریخ بشر با آنچه که در دوره های پیشین متصور بوده متفاوت است . تصوری که ما امروزه از مفاهیمی چون خوراک ، لباس ، مسکن ، مرکب ، جنگ ، سلاح ، حکومت ، پیام ، تبلیغ ، شعر ، خانواده ، ازدواج ، مدرسه ، علم ، و .... داریم یقینا با آنچه که در دوره های پیشین تاریخ بشر وجود داشته بسیار متفاوت است .
کتاب نیز از این قاعده مستثنی نیست و چه بسا یکی از متغیرترین مفاهیم در تاریخ بشر بوده باشد. صرفنظر از مفاهیم پست مدرن کتاب (مثل ebook که ارتباطی به بحث ما ندارد) همین مفهوم رایج و متداولی که از کتاب در ذهن ما هست با آنچه که در قدیم بوده بسیار متفاوت است ، چه این که کتاب امروزه حاصل مطالعات و تحقیقات یا حاصل تفکرات و مبحثات و یا حاصل ذوق و قریحه ادبی فرد یا افرادی است که به منظور نشر ماحصل این تحقیقات یا تفکرات یا رشحات ذوقی تنظیم شده پس از طی مراحلی از قبیل ویراستاری و صفحه آرایی و ... به زیور طبع آراسته می گردد . البته و صد البته در مقام تبیین تفاوتهای حاصل از اختراع ماشین چاپ در مفهوم کتاب نیستم چه این که قبل از رواج صنعت چاپ هم مفهوم امروزی ، با کمی اختلاف در کیفیت ، به شیوه استنساخ دستی رایج بوده است . بلکه عمده بحث در تفاوت ماهوی مفهوم کتاب در قبل و بعد از برهه ای از تاریخ بشر است که تعیین دقیق زمان و نحوه وقوع این تحول بدلیل فقدان سواد کافی ، فی الحال برای بنده میسر نیست (اگر چه آن را معاصر با آنچه که تحت عنوان رنسانس اسلامی مصطلح است تخمین می زنم ) .
این تفاوت ماهوی از نگاه حقیر عبارت است از این که از یک زمانی از تاریخ بشر به بعد کتاب به صورت امروزی آن ، ابزاری برای نشر فکر به شیوه کنشی آن شده است و قبل از آن این ابزاری به شیوه واکنشی مورد استفاده قرار می گرفته است .
به بیان دیگر بعد از تحول مفهوم کتاب ، شخص صاحب فکر و ایده ، متصدی خلق ، تنظیم ، تبویب، و بلکه نشر کتاب گردیده لکن قبل از این تحول شخص گیرنده فکر و ایده در این منصب قرار داشته . چیزی مشابه جزوه نویسی های امروزی در مدارس جدید و دانشگاه ها که در حوزه های علمیه هنوز هم این شیوه با عنوان تقریرات متداول است و بسیاری از کتابهای مشهور خاصه در زمینه فقه و اصول که محور سؤال نیز بر آن مبتنی است در قالب تقریرات فلان مرجع یا فلان عالم اصولی بزرگ توسط شاگردان مبرز وی تألیف ، تنظیم و تبویب گردیده و با اجازه معظم له به چاپ رسیده است .
البته شاید هم این موضوع به کشف و ابداع کاغذ هم بی ارتباط نباشد ، چه این که کتابت در دوره پیش از پیدایش کاغذ و رواج استفاده از آن خود امری مشکل و وقت گیر و پرهزینه می نموده ، یا به تعبیر رایج صیدآوایی خودمان کارِگِل بوده است .
تصورش را بکن با چه زحمت و فضاحتی معلوم نیست از کدام جنگل و کوهستانی باید پوست آهو یا نمیدونم چه حیوانی را گیر بیاوری بعد دباغی اش کنی با آن صنعت آنروزی ، بعد نمیدانم دیگر تکلیف مرکب چگونه مشخص می شده ؟ از چه جنسی بوده ؟ از کجا تهیه می شده ؟ با چه قیمتی و زحمتی ؟
بعد با آن رسم الخط آنچنانی کوفی و بصری آن روز که نمونه هایش را در موزه ها دیده ای که آدم متعجب می شود با چه زحمتی چند ساعت طول می کشیده تا دو کلام روایت مثلا ثبت و نوشته شود .
درست یادم نمی آید در کجا بود ( آیا در کتاب اسرار آل محمد سلیم ابن قیس بود یا جای دیگر) خواندم که قرآنی که حضرت امیر در بعد از رحلت رسول خدا جمع کردند بار یک مَرکَب بوده ، طبیعی هم هست ، در بعضی جاها دیده ام که نوشته اند که قرآن در صندوقچه بزرگی ظاهرا قرار می گرفته .
(یادم باشد از زندگی ابن ابی عمیر یک مطلبی را به مناسبت این بحث نقل کنم که الان حال و وقتش نیست حجیت مراسیل ابن ابی عمیر)
با این بیان و با توجه به اینکه که عصر ائمه اهل بیت علیهم افضل صلوات المصلین خصوصا عصر صادقین علیهما السلام پیش از این تحول و در قبل از دوره ای که مشهور از آن به عنوان رنسانس اسلامی یاد می کنند واقع شده ، جواب مسأله چندان دشوار نخواهد بود .
چرا که اگر شیوه ای که حقیر به عنوان شیوه واکنشی یا انفعالی یا تقریری در تألیف کتب از آن یاد کردم را به عنوان شیوه معمول و معهود و متداول در عصر ائمه اطهار علیهم السلام بدانیم آنگاه این سؤال پیش می آید که در این صورت اگر ائمه شیعه کتاب ندارند پس ،
-        اصول اربعمائه که عبارت است از چهارصد جلد کتاب حدیثی در تمامی زمینه های دانش بشری از قبیل اخلاق ، سیاست ، حکمت ، کلام ، طب و .... از کیست ؟
-        و بالتبع کتب اربعه از کیست ؟
-        بحارالانوار مشتمل بر 120 جلد حاوی انواع دانشهای بشری و فوق بشری از کیست ؟
-        علل الشرایع و وسائل الشیعه و عیون اخبار الرضا  ... از کیست ؟
-        نهج البلاغه و نهج الفصاحه و غرر الحکم از کیست ؟
-        صحیفه سجادیه از کیست ؟
-        تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام از کیست ؟
اصلا تشیع چیزی جز قال الصادق و قال الباقر است ؟
راستی در اینجا یادم آمد از خاطره ای از دکتر غلامحسین دینانی ، که می گفت: روزی در حضور علامه طباطبایی به هانری کربن گفتم: شما که این گونه با معارف اسلامی آشنا شده اید، با چه ذکری مانوس اید؟ کربن در پاسخ گفت: ذکر من قال الباقر (ع) و قال الصادق (ع) است . (شاید بی ربط بود ولی جهت نمکش عرض کردم)

آنچه مسلم است این که پیامبر گرامى اسلام و اهل بیت آن حضرت بر تدوین و کتابت حدیث نیز تأکید ویژه اى داشتند:
"شکی رجل إلی النبی سوء الحفظ، فقال: استعن بیمینک"
مردی نزد پیامبر از ناتوانی خود در حفظ شکایت کرد؛ رسول خدا فرمود: حفظ را با دست راست یاری کن! یعنی آنچه را می‌شنوی بنویس
همچنین از حضرت رسول اکرم نقل شده است که فرمودند: "قیدوا العلم بالکتابة"
دانش را با نوشتن، در بند کشید.
عبد الله بن عمرو می‌گوید: من هرچه از پیامبر صلی الله علیه و آله می­شنیدم، یادداشت می‌کردم، تا اینکه قریش مرا از این کار نهی کردند؛ جریان را به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردم و حضرت فرمود:
اکتب، فوالذى نفسى بیده، ما خرج منى إلاّ حق
بنویس، قسم به کسی که جانم به دست اوست، چیزی به غیر از حق نمی گویم.
به پیروی از سفارشات و ترغیب­های پیامبر اعظم علیه وآله السلام مبنی بر کتابت احادیث، صحابه قلم بدست گرفته و کتابهای حدیثی متعددی را به رشته‌ی تحریر در آوردند. که در این میان می‌توان از صحیفه امیرمؤمنان علیه السلام نام برد؛ صحیفه ای که هم در منابع شیعه از آن سخن گفته شده و هم در منابع اهل سنت به آن استتناد شده و بخشی از احکام فقهی آن در ابواب مختلف منابع حدیثی فقه به عنوان احادیث منقول ازصحیفه امیرمؤمنان علی علیه السلام ارائه و نقل گردیده است .

سؤال اینجاست که اگر قرار بوده که هرکس برای جلوگیری از فراموشی دانش خود را با کتابت قید بزند ، تکلیف کسی که علمش لدنی و بی پایان است و فراموشی در آن راه ندارد چیست ؟
آیا غیر از این است که همواره در راه نشر قولی و عملی علم الهی خویش در حال تلاش باشد و دیگران را نیز به آموختن و نوشتن و ثبت و ضبط این دانش بی بدیل ترغیب کند ؟
اما در مورد جزء اخیر سؤال که در رابطه با چهار هزار شاگرد مکتب امام صادق علیه السلام و چگونگی برگزاری کلاس درس آن و ... طرح شده بود . آنچه که سواد نداشته حقیر اقتضاء می کند ، مفهوم کلاس و مدرسه و سیلابس درسی و دوره درسی و .... نیز در اینجا ملحق به همان مفاهیمی است که در صدر بحث بدان اشارتی رفت . چه این که آنچه مسلم است اولا این چهار هزار نفر یک عدد تخمینی است که در کتب تاریخی از مجموعه کسانی که در نزد آن بزرگوار تلمذ نموده و تعلیم گرفته اند حدث زده می شود .
لکن این عده اولا چه از لحاظ ایمان و چه از لحاظ سطح علمی و چه از لحاظ موقعیت اجتماعی و چه از لحاظ موضوع دانشی که در نزد حضرت فرا گرفته اند در یک سطح نبوده اند . به عنوان مثال از جمله مشهورترین ایشان ، ائمه شاخص فرق عامه مانند ، ابوحنیفه ، شافعی و مالک و احمدبن حنبل هستند که حتی به امامت حضرت قایل نیستند .
و نیز هریک در رشته ای تلمذ کرده است مثلا مؤمن الطاق در کلام ، هشام بن حکم در کلام و حکمت و أبان بن تغلب در فقه متخصص بوده اند و در نزد حضرت تلمذ کرده اند .
آنچه مسلم است همه شاگرد خاص نبوده اند بلکه بسیاری شاید مستمع بوده اند ، چه این که عده کسانی که اهل نوشتن و ضبط آموزه های حضرت بوده اند را چهارصد نفر تخمین زده اند که همان صاحبان اصول باشند .
و ثانیا در یک زمان و مکان واحد نبوده اند چه اینکه برخی اهل عراق و برخی اهل حجاز وبرخی اهل شام و برخی اهل ایران و ... بوده اند و در دوره هایی خدمت حضرت رسیده و در نزد حضرت تلمذ کرده اند .
این موضوع مختص حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السلام نیست چه اینکه بعضى از محققین نزدیک به پنجاه نفر صحابى رسول خدا را نام مى برند که آنان به نوشتن و کتابت احادیث پیامبر اقدام نموده اند؛ از جمله: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سلمان فارسى، جابر بن عبدالله انصارى، عبدالله بن عباس، أبو رافع، اسماء بنت عمیس، أنس بن مالک و ...
روایات فروانى در حد تواتر از صحابه نقل شده است که همه، وقوع کتابت حدیث نبوى در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله را اثبات مى کند.با توجه به منابع تاریخی به وضوح روشن می گردد که: کتابت و نوشتن احادیث در عصر پیامبر نه تنها امری رایج بوده است بلکه شخص پیامبر به مسلمانان سفارش و توصیه مى فرمودند که احادیث را بنویسند.
حال یک سؤال : اصلا چرا باید ایشان کتاب داشته باشند ؟ آیا در مقام مقایسه با انبیاء و اوصیاء انبیاء هستید ؟ یا در مقام مقایسه با علما و حکماء تاریخ در اعصار قبل از عهد ایشان ؟
آیا با آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی (علی نبیناوآله و علیهم السلام) مقایسه می کنید ؟ یا با ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و طالس و ذیمقراطیس ؟ که نیک می دانید که از هیچ یک کتابی با آن تعریف مد نظر شما باقی نمانده و بلکه نبوده است . لکن نبی مکرم اسلام و اوصیاء و خلفاء آن حضرت امروزه دهها هزار جلد کتاب از بیانات و تعلیماتشان در سرتاسر جهان به دهها زبان زنده دنیا منتشر می شود .

هیچ نظری موجود نیست: