۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

تله و زیان

از زمانی که به قم آمده ایم دقیقا یک سال می گذرد فقط نمیدانم چرا نهادها و ارگانهای مسؤول اعم از دولتی و مردم نهاد از این امر مهم غفلت (بلکه تغافل) کرده اقدام به برگزاری جشن باشکوهی به منظور گرامیداشت سالگرد این واقعه تاریخی نمی کنند ؟
خیالی نیست ، علمای بزرگ و مردان حق همواره در طول تاریخ مهجور بوده اند و قدر وقیمت ایشان همواره تنها پس از مرگشان روشن شده است .
متأسفانه در طول این یک سال من که همیشه در هر اثاث کشی ، آنتن مبارکه تلویزیونیه را در خانه قبلی و به نفع مستضعفین بعد از خودم به استخلاف میگذارم هرگز وقت نکردم بلکه وقت نداشتم که وقت کنم بروم یک فروند آنتن (البته از نوع 1000 تومانی) ابتیاع نموده ، با صعود بر فراز قله بام منزل اجاره ای جدید این علم حق و عدالت و پرچم همواره در اهتزاز عبادت را به پیشگاه مظهر راستین صداقت ، سیمای فخیمه ضرغامیه به اهتزاز در آورم .
اضافه کنید محرومیت از دریافت امواج جانبخش و روحنواز رادیو را چه این که در این زیرزمین دنج در این سرزمین دور افتاده و محروم که از اسمش هم پیداست شغلی جز زنبیل بافی برازنده ساکنینش نیست از استماع مواعظ و نصایح حقه گویندگان خداجوی رادیو هم محروم شده ایم .
البته نیک میدانم که امثال حقیر باید برویم زنبیلمان را ببافیم و ورود در این مقولات بیشتر برازنده کسانی است مانند بافندگان قالی و شعر و ... اگرچه در دوره های گذشته بافندگان زری و مخمل نیز دستی در این مسائل داشته اند . اگرچه با روندی که شاهد آن هستیم در آینده شاهد رشد و بالندگی بیشتر صنایع بافندگی بخصوص در زمینه خیالبافی ، مرصعبافی ، مزلفبافی ، زخرفبافی و ... نیز خواهیم بود .
گفتم بافان یاد خیابان بافان افتادم در محله قدیم خودمان که هیچگاه نمیفهمیدم این اسم نصفه نیمه از کجا به مخیله مدیر کل امور نامگذاری خیابانهای بلدیه منطقه خطور کرده است ؟ حالا اما که صنعت بافندگی تا بدین حد رو به رشد و گسترش است حکایتی دیگر است . خوب هرچه باشد رنسانس در تاریخ بشر همواره رابطه دیرینه ای با مقوله ریسندگی و بافندگی داشته و دارد و چه بسا خواهد داشت الی یوم معلوم . خوب باز هرچه باشد غرابت نام محله خودمان از نام بسیاری از محله های تهران مثل سنگلج خیلی کمتر است . تصور منظره لج کردن یک سنگ با اهالی یک محله جالب می تواند باشد . یا همین محله عودلاجان ، آیا مثلا عودی در آنجا بوده که جان نداشته یا لاجان بروزن آجال جمع لجن است یا .... بگذریم ،
 اما این رادیو نشنیدن و بی تلویزیونی کشیدن هم حس غریبی دارد ، مثل کسی که سالها دچار اعتیاد از نوع "بی خانمان برانداز" آن بوده و پس از یک دوره دردآور ترک اعتیاد اکنون زندگی تازه ای را تجربه می کند .
خوب فرهنگی برایمان رقم خورده ، که خود هم شریک جرمیم ، شبانه روزمان را صرف میکنیم تا امکاناتی فراهم کنیم که بتوانیم در کانون گرم خانواده از زندگی مان لذت ببریم ، اما زندگی مان در کنار خانواده چیزی جز لمیدن در محضر مبارک تلویزیون در معیت اهل و عیال و سپردن دل و روح و جان خود و اهل و عیال و به شیوه دربست به ...
اصلا رسیدگی به رفاه خانواده یعنی ارتقاء تلویزیونی آنها کما و کیفا .
اصلا زندگی بلکه همه چیز حول تلویزیون معنا می شود . اگر از خواص هستی یعنی اخبار و شبکه چهار و سینما چهار و راز و ... نگاه میکنی و اگر عوام هستی یعنی دائما فیلم و سریالهای خارجکی و داخلکی و طنز و ... نگاه میکنی . اگر مؤمن هستی یعنی برنامه های مذهبی تلویزیون نگاه میکنی و اگر نه چندان متشرع یعنی سایر برنامه ها و اگر منافقی یعنی ... .
روی صحبتم اکنون با قشر فرهنگی مذهبی تحصیلکرده مطلع روزآمد با تفسیر امروزی آن (تلویزیونیزاسیون) است که خودم سرآمد و از مفاخر ایشان و چهره ماندگار در این زمره هستم که البته به علل بی توفیقی مدیران فرهنگی در شناخت حقیر در صدر بحث اشارتی رفت .
قشری که چون خیلی برای وقتش ارزش قائل است فیلم و سریال نگاه نمی کند (به استثنای طنزهای مهران مدیری که علیرغم سخافت ذاتی خوش پرداخت و بیننده گیر انداز است) ،
شب تا صبح برای از دست ندادن فینال فوتبال دسته چهار جام باشگاههای افریقا مخش را همچو زمین چمن در اختیار برادر بزرگوار عادل-ف.پ قرار نمی دهد و ...
بلکه فقط از بخشهای خبری تلویزیون استفاضه مینماید تا به هر حال در جریال مسائل روز دنیا باشد . خوب البته اخبار صبح شبکه 1 و اخبار ساعت 14 و اخبار ساعت 20 و 20:30 و اخبار بسیار مهم و حیاتی و الهی-سیاسی ساعت 21 شبکه اول و به هرحال پاره ای از بخشهای خبری شبکه خبر بعد هم اگر بچه خودی باشد که العالم (تصاویرش هم بد نیست) اگه نخودی بود که بالاخره هستند رفقا،  CNNو BBC و .... حالا امروزه که رفتگر محله هم بهره مند شده از امکانات و بدون نیاز به توضیح و تفسیر و ترجمه بخشهای خبری فارسی دورو بر دنیا ...
خوب البته سؤال اینجاست . کی گفته که ما باید از همه دنیا خبر داشته باشیم ؟ آن هم به صورت کاملا جزئی و تحلیلی ، مگر همین مقدار اخباری که در زندگی روزمره از اطراف خودمان داریم حقش را به جا می آوریم ؟ من در مقابل مثلا فقرای شهر خودم چه میکنم ؟ یا چه کرده ام ؟ افزودن آمارهای دقیق از تعداد فقرای کنگو برازاویل که در اثنای استماع و مشاهده گزارش آقای گزارشگر به دست می آورم به بانک اطلاعات مخ پکیده من چه فایده ای و چه سودی می تواند داشته باشد ؟ آن هم روزی 25 مرتبه در بخشهای مختلف خبری ...
مگر من چهارتا اختلاف که در بین اطرافیانم هست را حل کرده ام یا در صدد حلش برآمده ام که بنشیم اخبار جنگهای هوتو ها و توتسی ها را که از عمق جنگلهای افریقا به صورت مستقیم و با به خطر انداختن جان آقای خبر نگار و اکیپ همراه سر چندرغاز حق مأموریت پخش می شود مشاهده کنم و مثقالی به انبان خالی فضایلم افزوده شود یا کمکی به رفع پلیسه ای از تریلی رذایلم نماید . حالا خبر گرفتن از نام و مشخصات برندگان مسابقه پرتاب کی بورد در روسیه سفید ، یا آگاهی یافتن از جزئیات دقیق نحوه پخت خرچنگ در مجمع الجزایر فوکویامای ، یا اختلاف ارضی (بخوانید ارزی یا شاید هم عرضی) آرژانتین و بریتانیا بر سر ....
من اگرچه مطمئن نیستم دست استکبار جهانی یا آمریکای جهانخوار یا صهیونیزم بین الملل یا لژهای فراماسونری یا شیطان پرستها یا کوفتها و زهر مارها تا کجای مرفق پشت پرده این استحمار بین المللی باشد یا نباشد اما یک چیز را خوب میدانم آن هم این که استحمار دو جز دارد مستحمر و مستحمر که تفاوتشان در حرکت میم دوم است و انهما یجتمعان و لا یفترقان که تا آن نباشد این نیست و تا این نباشد آن .

۱ نظر:

آد گفت...

سلام علی یاسین گوی بر گوش گوش دراز. شیرین حکایتی ست که تقریر می کنی. خواستم بگم چه فرقی می کند پای ضرغامیه بشینی یا همولگرد حضرت عنکبوت ذودبلییون، که دیدم فرق است. نه از جنس یکطرفه بودن و متوهم وحده بودن تلویزیون که تیوی یک پیش فرض مهم دارد و آن اینکه در مقابلش المحمربیده نشسته و نباید ذره ای در حمار بودن طوعا مخاطب خود شک کند که الحمدلله نه ضرغام می کند و نه مرداخ.
اما از گنده نویسی قاجار که بگذریم، حتا ادای پرسش از ماهیت تلویزیون و نسبت ما با آن هم، چنگی به دل نمی زند. زمانی یکی مثل دکترداوری حرف از این نسبت می زد کلی ذوقمرگ تاله و تفقه و تفلسف می شدیم یا حضرت داریوش ارجمند افاضاتی می کرد و علامه بلخاری مهملماتی تفت می داد می خندیدیم اما دیگر، نه در دل ذوق و نه در سر هوس ماند که دل سنگمان رج زده لج زده و سنگلجی شده برای خودش.
حرف بدردبخور اینکه، نمی رسم تلویزیون ببینم بیشتر اوقات دقیقا مثل الان ولی این اعتیاد با ترک درمان نمیشه هرچند تبدیل اعتیاد موثر است ولی مشکل دوطرفه است اگر تلویزیون ببینی گوش پینوکیو درونت دراز می شود و اگر نبینی با دنیای گذرای خلایق بیگانه شده و اوشگول بالمباحثه می شوی. ولی حکایت تلف کردن وقتی است که حضرت حکیم گذاشته و اگر کمی مثبت از وقتت استفاده کنی، ناگاه اسکل درونت بیدار می شود و باید یک یا چند شبانه روز را قربه الی الله به علافی و وقت گذرانی تلف کنی.
خب، ظاهرا حرف بدردبخوری ندارم.